حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

خداحافظي باشيرمادر

عزيزترينم بهترينم نيكوترينم سلام براي ازشيرگرفتنت مي خواستم خونه خودمون اينكاررا انجام بدم ولي چون تجربه اولم بود وعكس العملت را نمي تونستم پيش بيني كنم وازطرفي مثل هميشه متاسفانه حضور یه نفر تو زندگي من وتو خيلي كمرنگه ونمي تونم روي كمكش حساب كنم وتنها مي موندم با سبك سنگين كردن نهايتا به اين نتيجه رسيدم كه چندروزي بريم خونه بابايي تا حداقل اونا بهمون كمك كنن وسختي اينكاربرامون آسونتربشه نزديكیهاي ظهررفتيم خونه بابايي ساعت دوازده ظهروضوگرفتم وبراي آخرين بارتورا بغل گرفتم وبهت شيردادم وشروع كردم به خوندن سوره يس با اينكه مي خواستم آخرين بارحسابي شير بخوري تومي خواستي بازي كني وزياد تمايلي براي شيرخوردن نداشتي ديگه نمي تونستم ج...
24 بهمن 1390

آخرین شب شیردهی

 نازنینم سلام امشب پنج شنبه 13 بهمنه اگه خدا بخواد می خوام فردا شیرت را برای همیشه قطع کنم این مدت تعداددفعات شیرخوردنت خیلی کمترشده وبیشترموقع خواب وشبها شیرمیخوری روزها که من نیستم به قول مامانی اصلا سراغی ازمن یا شیرنمی گیری ولی همین که من را می بینی چنان ذوق وشوقی برای ایشی خوردن نشون میدی که حد نداره باید زودترشیرت را قطع میکردم ولی خدا میدونه که چقدر برام سخته خدا می دونه که اصلا طاقت ندارم که اشک ریختن والتماست را ببینم ظاهرابه نظر میرسه که شیرخوردن صرفا به نفع توهست ولی من هرگاه بهت شیرمی دادم آرامش عمیقی پیدا میکردم خیلی وقتها سعی می کردم موقع شیردادن برای دوستان وآشنایان دعا کنم گاهی وقتها هم باهات درد دل می کردم وح...
14 بهمن 1390

792 روز

عزيزترينم سلام مدتيه نتونستم بيام ازكارها وحرفات بنويسم سرما خوردگي دوباره من و تو وشلوغي كارهام باعث شد نتونم مرتب بيام وبلاگت را به روز كنم ولي روزهفتصدو نودودوم یا بعبارتی ١١ بهمن  رابه خاطر سپرده بودم تا هرجورشده يه پست جديد براي اين روز خاص بذارم مي دوني چرا 792 روزبراي من اينقدر مهمه روز يعني سال و ماه و روز   به اين ترتيب ما دوسال ودوماه ودوروزه كه دركنارهم هستيم هنوز هم گاهي باورم نميشه كه اين دوران چطور گذشت اي كاش سرعت زمان كم ميشد تا شيريني اين روزهارا خوب خوب حس كنم وهرگز فراموش نكنم لحظه لحظه بزرگ شدنت را چه زودگذشت روزهايي كه به اميد اومدنت به اين دنيا روزشماري م...
11 بهمن 1390
1